راه و رسم عشق

 

 

چند زمانی است که آرزو را تنپوش قلب و ذهن خویش کرده ای ؟ ... آیا تا کنون به بستر ذهن فکر کرده ای ؟ و تا کنون اندیشیده ای که رسالت انسانی « من » چیست ؟ برای دستیابی به وارستگی باید عاشق بود ! عاشق خویشتن ! نه عاشق خویشتنی به خواسته دون نگری ! تکبر نه .... خودبینی و خودپروری نه ... باید ارج نهیم به « خویشتن » . پله های صعود به شادی همان درجات رسیدن به خداوند مطلق روح و جان است .... خدا را درک کنیم ... خدا را قرائت نمی شود کرد ! خدا دیدنیست ! خدا نزدیکترین حس بشری به « خویشتن » است .... « زمان » واژه تکرار ناپذیر هستی را ارج بنهیم ! تمام زندگی تجربه است ... در بستر سیال زندگی غوطه ور شویم تا آتش هوسهای ویرانگر پلیدی ذهن را امواج رودخانه مهربان تعدیل کنند .... به گل نرگس کنار رودخانه احترامی زیاد میگذارم ! زیرا که مرا به یاد نارسیس می اندازد ... همانی که « خویشتن » را شناخت و واله شد ! درقفس هم می توان گل نرگس رویاند ... عاشق باید بود.... شکرگذار باید بود.... خدا را باید باور داشت ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد